جوک‌

ژاپن و چین چه کردند؟

1) به اصطلاح ریسک تصمیم گیری در حوزه بین رشته ای به نام “مدیریت ارتباطات” به ما می آموزد که هر زمان تصمیم گیری تحت کنترل سه بخش باشد، توانسته ایم ریسک تصمیم گیری را کاهش دهیم. آن سه قسمت چیست؟ ریسک مالی، ریسک قانونی یا نظارتی، ریسک دولتی یا سازمانی.
بی دلیل نیست که بگوییم تصمیم ژاپن پس از بمباران اتمی دو شهر بزرگ مرکزی و مرزی – هیروشیما و ناکازاکی – برای امضای معاهده “عدم ارتش” و سپردن امنیت مرزهای خارجی خود به ایالات متحده، لحظه ای دراماتیک بود. و بسیار دشوار؛ اما در آن زمان خطر تصمیم گیری برای آنها این بود که با اتکا به انتخاب «الگوی توسعه انسانی» – همراه کردن آموزش با فناوری – از طریق اقتصاد دشمن خارجی را از بین ببریم و دیدیم که آنها آن را انجام دادند. چند سال بعد ژاپنی ها عضو G7 شدند؟ دقیقاً 25 سال پس از آغاز توسعه در سال 1975 و البته 30 سال پس از بمباران اتمی، کانادا هفتمین کشوری بود که متعاقباً به آن پیوست.
حالا ژاپنی ها در کنار دیگر کشورهای پیشرفته و دشمنان دیروز و در مقابل متحدین – به عنوان یکی از کشورهای متحد در جنگ جهانی دوم – نشسته بودند و تصمیم می گرفتند. تصمیمات بزرگ برای آنها و شرکایشان. خیلی واقعی
حالا اشتباه نیست که از خود بپرسیم: آیا ژاپن از کشورهای خاورمیانه امروزی ضدآمریکایی بود یا این کشورها از ژاپن ضدآمریکایی تر بودند؟ ژاپن بیشتر از آمریکا آسیب دیده و ویران شد یا ما و این کشورها؟ البته چنین سوالات واقعی و ساده ای.

2) مجله آلمانی اشپیگل را به خاطر ندارم. پس از فروپاشی دیوار برلین، تیتر روی جلد آن این بود: «بازندگان جنگ داغ – برندگان جنگ سرد». ما نباید فراموش کرده باشیم که آلمان، مانند ژاپن، یکی از کشورهای بازنده متفقین در برابر بلوک متفقین بود. حالا شما خودتان را برنده می‌دانید، نمی‌دانم کسی را می‌شناسیم که بگوید; نه، آلمان و ژاپن شکست خوردند و متفقین در جنگ سرد پیروز شدند؟ قطعا نه!

ثالثاً) مدیریت یا کنترل ریسک، در یک حوزه بین رشته ای دیگر به نام مدیریت ارتباطات و امروزه مدیریت روابط بین الملل نیز درس دیگری را به ما می دهد، این بار با تکیه بر تجربه چین. چین، علاوه بر ژاپن، یک پارادوکس ایدئولوژیک هم داشت: «اجرای درس های پرولتاریایی و کارگری مارکس در یک کشور دهقانی روستایی با پایین ترین سطح سواد». چین چه کرد؟ خطر تصمیم گیری با نگاه کردن به مدیریت ارتباطات به حزب کمونیست-مائوئیست پکن هشدار داد که باید تصمیم بزرگی بگیرد و همینطور هم شد. این تصمیم باعث شد که کشور به جای کارگران بر کشاورزان تمرکز کند و درها را به روی روابط جهانی و منطقه ای با یکدیگر باز کرد.

تصمیمی که آنها را به ایجاد یک مدل توسعه جدید و درست کردن آن سوق داد. در تمام ترم هایی که افتخار تدریس کلاس برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی را داشته ام، در موضوع “روزنامه نگاری و رشد یا بررسی الگوهای توسعه با نگاه روزنامه نگاری توسعه” همواره از دانشجویانم این سوال را مطرح کرده ام: “چرا؟ آیا مدل توسعه مبتنی بر آموزه های مارکس در اتحاد جماهیر شوروی سابق شکست خورده است، اما در چین کار می کند یک سوال ظاهراً پیچیده، اما بسیار درست 4) امروز ژاپن و چین سؤالات سقراطی و عینی دیگری را برای ما مطرح می کنند: آیا اساساً درجه ضد آمریکایی بودن این دو کشور بر اساس مدل توسعه آنها تعریف شده است یا با قطع رابطه و همکاری، امروز چین و ژاپن در حفظ الگوهای ملی خود بسیار موفق بوده اند؟ آیا این موفقیت بر اساس عنصر “مخالفت” و سپس “رقابت” صورت گرفته است؟ آیا تصمیماتی که این دو کشور آسیایی بین دهه 1950 و 1970 گرفته اند و قطعاً اکنون توسعه یافته اند، تصمیمات اشتباهی در نظر گرفته اند یا بررسی توانمندی های اقتصادی کنونی این دو کشور نشان می دهد که این دو کشور به بزرگترین چالش برای این دو کشور تبدیل شده اند. ایالات متحده در سال 2025؟ چنین سوالات واقعی

خوشبختانه از منظر ارتباطات امروز ایران، هر دو کشور در اتخاذ سیاست مستقل و حفظ مولفه های فرهنگ ملی و بومی قوی و مصمم بوده و همچنان پابرجا مانده اند. آنها نه تنها نسبت به فرهنگ آمریکایی و الگوی توسعه روستایی در غرب بی تفاوت بوده اند، بلکه الگوی جدیدی را به دانشگاه های جهان ارائه کرده اند که ما با افتخار در ایران آن را تدریس می کنیم و تاکید می کنیم. چرا که نه!
در نهایت، ما نباید بیشتر از قطار توسعه در مرحله حساس دوره وب هوشمند عقب بیفتیم. هر انسداد در مسیر توسعه نه باید مسدود بماند و نه باز. بازم خیلی درسته همین.

۵۷۵۷

منبع خبر

مطالب مشابه را ببینید!