جوک‌

مصائب اجاره‌‏نشین‌‏ها؛ بررسی وضعیت و کیفیت زندگی مستاجران

«کتاب نمی‌خوانم، سفر نمی‌روم، مهمانی نمی‌گیرم، دکتر نمی‌روم، درد می‌کشم، درد می‌کشم.» این خلاصه وضعیت بیشتر مستاجرانی است که در شهر تهران و حتی دیگرشهرها زندگی می‌کنند؛ وضعیت کسانی که در همه سال‌های گذشته کمتر درباره‌شان پژوهشی انجام شده، کمتر به آن‌ها توجه شده و کمتر درباره حال واقعی‌شان صحبت عمیقی به میان آمده است. 

به گزارش هم میهن، شهریورماه امسال بود که خشایار باقرپور، مدیرعامل اتحادیه تعاونی‌های عمرانی تهران گفت که به‌ازای ۲۷ میلیون خانواری که در کشور وجود دارد، بیش از ۳۰ میلیون واحد مسکونی داریم اما با این وجود حدود هفت میلیون از جمعیت کشور مستاجرند و پنج میلیون نفر هم فاقد مسکن‌اند که این توزیع جمعیتی به‌دلیل توزیع غلط مسکن است که باعث شده به‌جای آن‌که مسکن یک کالای مصرفی شود، تبدیل به یک کالای سرمایه‌ای شود. 

بررسی وضعیت همین اجاره‌نشین‌ها به‌تازگی دستمایه انجام پژوهش و انتشار کتابی دراین‌باره شده؛ هانیه بنی‌هاشمی، پژوهشگر و نویسنده کتاب «ولی خانه من نیست»، است که درباره کشف معانی و ارزش‌های حاکم بر تجربه زیسته اجاره‌نشینان، پژوهشی در مصاحبه با ۷۰ اجاره‌نشین ساکن تهران انجام داده است و محتوای کتابش، دستمایه نشستی در موسسه «شک» شد؛ در این نشست به‌بهانه این کتاب، گفت‌وگویی جمعی درباره تجربه زیست اجاره‌نشینی و اثرات آن بر فرهنگ و زندگی روزمره شکل گرفت؛ بحثی سه‌جانبه که از محدوده‌های کتاب رفت و به قلمروهای موضوعی و حوزه‌های پژوهشی مهمانان هم سرک کشید. 

علی طیبی، مدرس دانشگاه، عضو پیشین هیئت علمی مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی و مترجم کتاب «در دفاع از مسکن»، اثر دیوید جی مدن و پیتر مارکوزه، یکی دیگر از سخنرانان این نشست بود؛ او گفت که تا وقتی مسئله اجاره نشینی هست، نیاز به کار و پژوهش در این باره هم هست. اگر کسی به خیابان آمد و داد زد و گفت مسکن حق من است، نمیتوان به آن گفت اعتراض اجاره نشینی، بلکه خشم فروخفته‌ای است که در جامعه‌ای وجود داشته است و بعد خودش را نشان داده است. 

مثلا نمیتوان گفت اعتراضات سال ۹۸، صرفا اعتراض به قیمت بنزین بود، بلکه خشم فروخفته‌ای است که پس از افزایش قیمت بنزین اتفاق افتاد. » اعظم خاتم، مدرس و پژوهشگر مسائل شهری هم در این نشست از رسمی قدیمی زندگی خانوادگی در ایران گفت که در دو دهه گذشته متفاوت شده است: «در قدیم می‌گفتند که خانواده‌ها با سندرم خانه‌خالی مواجه می‌شوند؛ چون فرزندان آن‌ها را ترک می‌کنند و از سن ۵۵ یا ۶۵ باید در تنهایی زندگی کنند که برای آن‌ها بحران ایجاد می‌کند. حالا در ایران صحبت از سندرم خانه‌های شلوغ است؛ جوانانی که نمی‌توانند جایی را اجاره کنند و مستقل شوند. 

این پدیده در کشورهای مختلف چه نسبتی دارد؟ اهمیت موضوع به این دلیل است که سخت‌شدن عبور به بزرگسالی و درجا زدن، یک بحران روانی اجتماعی گسترده به‌دنبال دارد و می‌تواند اتکابه‌نفس این نسل را نابود کند که به‌طور مداوم بحران سنگینی در روابط خانوادگی ایجاد می‌کند. خانواده‌ای که متوجه نیست جوان در چه موقعیت متفاوتی نسبت به دهه‌های گذشته به‌سر می‌برد.» 

هانیه بنی‌هاشمی، پژوهشگر و نویسنده کتاب «ولی خانه من نیست»، در این نشست گفت که در حال حاضر اجاره‌نشینی یکی از بحران‌های بزرگ شهر ماست و از بحران هم فراتر رفته است: «ما فقط ظاهر ماجرا را می‌بینیم که اجاره‌ها بالا رفته است اما نمی‌دانیم در پس آن چه اختلافاتی بین خانواده‌ها وجود دارد و جامعه را چطور تهدید می‌کند. در پژوهشی که در کتاب هم آمده، با حدود ۴۰ نفر در شهر تهران مصاحبه عمیق در گروه‌های سنی مختلف انجام شده و ۳۰ نفر، پرسشنامه پر کرده‌اند. موضوع مهم برای من این بود که جابه‌جایی‌ها چه تاثیری روی مردم می‌گذارد. 

در پژوهش، پاسخ‌دهندگان می‌گفتند قبلاً جابه‌جایی مسکن و زندگی در محلات مختلف را دوست داشتند اما حالا این جابه‌جایی‌ها برای‌شان خیلی سخت شده است. نتیجه‌گیری این بود که یک یا دو سال زندگی کردن در محله‌ای، موجب ساختن هویت محله‌ای نمی‌شد و انسجام اجتماعی کم‌کم در حال از بین رفتن بود. مردم می‌گفتند تا می‌خواهیم در محله‌ای جا بیفتیم، اجاره‌ها بیشتر می‌شود و مجبوریم خانه‌مان را عوض کنیم و در محله‌هایی که به شخصیت و هویت ما ربطی ندارد، اسکان پیدا کنیم.» 

او ادامه داد: «دومین موضوعی که از پاسخ‌دهندگان می‌پرسیدم این بود که معیارهای‌شان برای انتخاب محله چیست؛ در محلات بالای‌شهر تهران و برخوردارتر درباره معیارهای‌شان صحبت می‌کردند، مثلاً می‌گفتند کیفیت نان و… برایشان مهم بود اما ساکنان دیگر محله‌ها معیارشان فقط این بود که بتوانند از پس اجاره‌ها بربیایند؛ دیگر بزرگی یا کوچکی خانه و نو بودن آن برایشان مهم نبود و این واقعاً آسیب‌زاست. 

در پس‌زمینه و ناخودآگاه ما همیشه معیارهایی وجود دارد اما وقتی مجبوری فقط به اجاره‌بها فکر کنی؛ بعد که ساکن شدی، دیگرمعیارها هم خودش را نشان می‌دهد و بعد افسردگی و ناراحتی‌ها از راه می‌رسد. سوال دیگر من درباره اعتقادات بود؛ فقر ناشی از اجاره‌نشینی روی اعتقادات آن‌ها تاثیر گذاشته بود. وقتی ۷۰ تا ۱۰۰ درصد درآمد افراد صرف اجاره‌بها می‌شود، قطعاً روی اعتقادات و خشم افراد تاثیر می‌گذارد؛ از حدود ۷۰ نفری که طرف سوال من بودند، حدود ۶۰ نفر گفتند که اجاره‌نشینی، روی اعتقادات آن‌ها تاثیر گذاشته است.» 

موضوع دیگر مورد بررسی این پژوهشگر، مطالبه‌گری بود: «به آن‌ها می‌گفتم مگر شما نمی‌دانید که مسکن، حق شماست و در قانون اساسی هم آمده پس چرا وقتی می‌بینید وضعیت اجاره خانه انقدر بد است، مطالبه و اعتراض نمی‌کنید؟ آن‌ها می‌گفتند به کجا می‌توانیم اعتراض کنیم؟ یعنی نمی‌دانستند حتی به کجا باید اعتراض کنند. مستاجران خیلی کم به حق‌وحقوق‌شان آگاهند. در جابه‌جایی‌ها، وقتی خانواده‌ای از بالای‌شهر به پایین‌شهر می‌رفت، وضعیت فرق می‌کرد تا کسی که از پایین به بالا می‌رفت؛ این جابه‌جایی‌های محله‌ای، نگرانی‌های زیادی ایجاد می‌کرد. 

موضوع دیگر درباره آینده اجاره‌نشین‌ها بود، حتی بودند کسانی که می‌گفتند ما به خودکشی فکر می‌کنیم. تعدادی می‌گفتند تنها آرزویمان این است که در ایران زندگی نکنیم. از طرف‌دیگر، اجاره‌نشینی بر اختلافات خانوادگی تاثیر زیادی گذاشته بود؛ یکی از پاسخ‌دهندگان می‌گفت، وقتی مردی نتواند بعد از ۱۵ سال برای خانواده‌اش سرپناهی تهیه کند، از چشم خانواده می‌افتد و می‌گویند این مرد عرضه زندگی‌کردن ندارد. فشارهایی که برای پرداخت اجاره روی خانواده بود، به بچه‌ها هم منتقل می‌شد.» 

بنی‌هاشمی در ادامه گفت که رفت‌وآمدهای خانوادگی و دوستانه هم تحت‌تاثیر قرار گرفته است: «پاسخگویان می‌گفتند، وقتی کسی اجاره‌نشین است و در سختی زندگی می‌کند، نمی‌تواند به‌راحتی مهمانی بگیرد چون هر مراسم مهمانی‌ای به‌راحتی یک تا دو میلیون خرج برمی‌دارد. درباره کتاب و سفر هم می‌گفتند، ما در رهن و اجاره خانه‌مان مانده‌ایم، نمی‌توانیم برای کتاب و سفر هزینه کنیم. فشارهای روحی، تنش‌ها، بیماری‌های جسمی و درمان در خانواده‌های اجاره‌نشین، مسئله مهم و سختی است.» 

در این کتاب، درباره تاثیر جابه‌جایی‌های مداوم بر زندگی، وضعیت روانی، هویت محله‌ای و انسجام اجتماعی اجاره‌نشین‌ها، مباحث مفصلی آمده است؛ موضوعاتی که سال‌هاست جامعه‌شناسان درباره‌اش هشدار می‌دهند. نمونه‌اش «سعید معدنی»، جامعه‌شناس که سال گذشته به «خبرآنلاین» در این باره گفت که اسباب‌کشی دائمی زمینه رشد خشونت در افراد را فراهم می‌کند: «متاسفانه فقدان امنیت سکونت در یک محل مناسب به استرس و اضطراب در بین طبقات متوسط و پایین جامعه دامن می‌زند؛ به‌طوری‌که در سال‌های اخیر این نوع از ناکامی‌ها به یکی از عوامل افزایش معضلات فردی و اجتماعی تبدیل شده است، در واقع یکی از علل افزایش خشونت در جامعه را می‌توان به ناکامی افراد در دستیابی به اهداف خود در ابعاد مختلف زندگی دانست. 

متاسفانه در جامعه مدرن تا حدودی هم محلی بودن از بین رفته است، اگر همسایگی از بین برود شخصیت افراد تحت تاثیر قرار می‌گیرد چراکه بخشی از شخصیت فرد در گروه همسالان شکل می‌گیرد و همسایه یکی از این گروه‌ها است. نسل امروز که نمی‌تواند صاحب خانه شود و دائم مستاجر است بخشی از سرنوشت خودش دست خودش نیست، بلکه دست صاحب‌خانه است، جابه‌جایی دائمی برنامه‌های زندگی فرد را با بی‌ثباتی مواجه می‌کند، امکان برنامه‌ریزی برایش ممکن نیست، همه این‌ها ذهن فرد را اذیت می‌کند و اجازه نمی‌دهد آرامش داشته باشد.» 

سال گذشته، مرکز پژوهش‌های مجلس گزارش داد که نرخ فقر مسکن در ۱۶ سال گذشته به‌صورت مداوم بیشتر شده و هم‌اکنون نرخ فقر مسکن در کشور به بیشتر از دو برابر میانگین جهانی رسیده است. بر اساس گزارشی هم که مرکز آمار ایران، چندی پیش منتشر کرد، در سال ۱۳۳۵ خورشیدی تعداد خانوارهای ساکن واحدهای مسکونی ملکی یا صاحبخانه‌ها دو میلیون و ۴۱۷ هزار و ۱۳۸ خانوار بوده است و در مقابل ۷۵۰ هزارو ۱۱۰ خانوار مستاجر بوده‌اند و به عبارتی شمار مالکان ۳/۲ برابر مستاجران بوده است. 

براساس این گزارش در یک دهه بعد یعنی در سال ۱۳۴۵ خورشیدی دو میلیون و ۹۸۷ هزارو ۲۲۴ خانوار مالک مسکن خود بوده‌اند و ۸۱۲ هزار و ۷۵۷ خانوار مستاجر بوده‌اند. در یک دهه بعد تعداد مالکان مسکن افزایش داشته و نسبت مالکان خانه به مستاجران ۳/۶ برابر بوده است. یک دهه پس از آن یعنی در سال ۱۳۵۵ خورشیدی شمار خانواده‌های مالک مسکن به چهار میلیون و ۷۰۹ هزار و ۸۸۸ خانوار رسیده و در مقابل شمار مستاجران یک میلیون و چهار هزار و ۱۲۲ خانوار بوده است. در واقع در این سال نسبت مالکان به مستاجران حدود ۴/۶ برابر بوده است. 

در سال ۱۳۶۵ خورشیدی شمار خانوارهای مالک مسکن به شش میلیون و ۸۱۴ هزار و ۲۲۱ خانوار رسید و تعداد خانوار مستاجر یک میلیون و۱۵۲ هزار و ۶۷۲ خانوار بود. در سال ۱۳۶۵ همچنان شمار مالکان مسکن رو به افزایش بود و نسبت مالکان به مستاجران به ۵/۹ برابر رسید. در سال ۱۳۷۵ شمار مالکان هشت‌میلیون‌و۴۴۴هزارو ۲۰۸ خانواده گزارش شد و شمار مستاجران یک‌میلیون‌و۸۹۳هزارو ۵۵۲ خانوار ثبت شد. در نیمه دهه ۷۰ روند خانه‌دارشدن افراد نزولی شد و نسبت مالکان به مستاجران به ۴/۴ برابر کاهش داشت. 

در سال ۱۳۸۵ خورشیدی تعداد مالکان مسکن ۱۱ میلیون و ۱۳ هزار و ۲۳۵ خانوار قید شده است و شمار مستاجران سه میلیون و ۹۸۱ هزار و ۵۴۹ خانوار اعلام شد. نسبت مالکان به مستاجران در نیمه دهه ۸۰ به ۲/۷ برابر ریزش کرد. در سال ۱۳۹۰ تعداد خانواده‌های مالک ۱۱ میلیون و ۸۷۵ هزار و ۳ خانوار گزارش شد و شمار مستاجران پنج میلیون و ۶۰۷ هزار و ۳۱۴ خانوار اعلام شد. 

گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس درباره «عملکرد احکام قانون برنامه پنج‌ساله ششم توسعه در حوزه تأمین مسکن اقشار کم‌درآمد» هم نشان می‌دهد اجرای نادرست سیاست‌های تأمین مسکن به همراه تورم فزاینده در متغیرهای اقتصادی به جهش قیمت و در نتیجه بدمسکنی دامن زده است؛ طوری که نرخ فقر مسکن در سال ۱۴۰۰ به ۵۵ درصد رسیده که بیشترین میزان نسبت به سال‌های گذشته است. از طرف دیگر شهریور سال ۱۴۰۲ بود که علیرضا مُهِلی، نماینده وزارت راه و شهرسازی در بندرعباس گفت تعداد خانوار مستاجر کشور به حدود هشت میلیون خانوار رسیده است.

منبع خبر

مطالب مشابه را ببینید!