جوک‌

تفال به حافظ چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴؛ من که از آتش دل، چون خم می‌در جوشم…

فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باور‌های کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان می‌بردند بهره‌ای از کلام حق دارند رجوع می‌شد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.

من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون می‌خورم و خاموشم

قصد جان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بین که در این کار به جان می‌کوشم

من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دم
هندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم

حاش لله که نیم معتقد طاعت خویش
این قدر هست که گه گه قدحی می نوشم

هست امیدم که علیرغم عدو روز جزا
فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم

خرقه پوشی من از غایت دین داری نیست
پرده‌ای بر سر صد عیب نهان می‌پوشم

من که خواهم که ننوشم به جز از راوق خم
چه کنم گر سخن پیر مغان ننیوشم

گر از این دست زند مطرب مجلس ره عشق
شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم

شرح لغت: مهر بر لب زده:مهر خاموشی

تفسیر عرفانی:‌

۱- حضرت حافظ در بیت‌های اول و دوم می‌فرماید:

من از سوز پنهانی عشق مانند خمر شراب در جوش و خروش هستم، اما مهر خاموشی بر لب دارم و در دل خون می‌خوردم، اما دم بر نمی‌آورم.

 آرزوی لب محبوب داشتن در حقیقت هلاکت است. تو به من توجه کن که چگونه من در هلاکت خود اصرار دارم و لب محبوب را می‌خواهم.

حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.

تعبیر غزل:

انسانی بسیار صبور و خوددار هستی. از درون پرهیاهوی شما و سوز و گدازی که در دل داری هیچ کس با خبر نیست. خودت هم خوب می‌دانی که قصد انجام کار بسیار بزرگی را داری، پس سختی راه امری است عادی، چرا که هرچه هدف بزرگتر باشد، رسیدن به آن سخت‌تر است، اما از لطف و مرحمت خدا غافل مشو چرا که او در انجام این کار تو را یاری خواهد کرد.

منبع خبر

مطالب مشابه را ببینید!