زیباترین اشعار فارسی؛ دردناک بودن زندگی در ترازوی شعر خیام و حافظ
راهنماتو- خیام را به تلخی بیپردهاش در برابر زندگی میشناسند و حافظ را به نرمی و طعنهاش به روزگار؛ اما در پس این دو لحن متفاوت، هر دو شاعر در برابر جهانی پر از رنج، ناتوانی انسان و جبر تقدیر، همزبان میشوند. این گفتوگوی خیالی میان خیام و حافظ، بازتابی از همدلی پنهان دو ذهن بزرگ در برابر دردهای ناگزیر هستی است که بازتاب تفکر اشراقی حافظی و فیلسوفانه خیام است.
به گزارش راهنماتو، بیتردید، همصداییهای فکری میان حافظ و خیام تنها به تأثیرپذیری یکی از دیگری خلاصه نمیشود. این دو شاعر بلندآوازه، هر یک با نگاهی ژرف و منحصربهفرد، به رازهای زندگی و سرنوشت نگریستهاند و در پس تفاوتهای ظاهری، هماندیشیهای عمیقی در نگرش آنها به جهان دیده میشود.
شاید امروز بسیاری ما بر این باور باشیم که خیام بدبین است و حافظ، خوشطبع و منعطف؛ و این برداشت بیراه نیست. چرا که خاستگاه اندیشه خیام، عقلگرایی ارسطویی است و حافظ از دل سنت اشراقی و عرفانی برآمده است. در این میان، خیام را باید فیلسوفی شاعر دانست و حافظ را شاعری عارف. با این همه، آنگاه که سخن از ناپایداری دنیا و بیثباتی روزگار به میان میآید، هر دو به زبان واحدی سخن میگویند؛ زبانی که از رنج انسان در دل جهانی بیقرار حکایت دارد.
اگرچه ما هنوز در کشاکش تحلیل خط فکری این دو به جدل میافتیم، بد نیست نگاهی به دو شعر از خیام و حافظ بیفکنیم؛ دو شعری که به زیبایی، همسویی نگاه آنها به ناپایداری زندگی را آشکار میسازند.
بیشتر بخوانید: برترین انیمههای Slice Of Life دنیا؛ رتبهبندی براساس میزان محبوبیت
بیشتر بخوانید: شعردرمانی؛ مولانا پاسخ میدهد: چرا خدا انسان را آفرید؟
بیشتر بخوانید: با کاروان نادرشاه افشار به کاخ خورشید؛ زیباترین مکان تاریخی کلات نادری در نزدیکی مشهد
رباعی شماره ۱۱۷ خیام
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش!
غزل شماره ۴۸۱ حافظ
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
آخرالامر گِل کوزهگران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمییی چند پریزاده کنی
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
اجرها باشدت ای خسرو شیریندهنان
گر نگاهی سوی فرهاد دلافتاده کنی
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات؟
مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی
کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی
ای صبا بندگی خواجه جلالالدین کن
که جهان پُر سمن و سوسنِ آزاده کنی
غم و درد حاصل از ناپایداری دنیا از نگاه خیام و حافظ
بیتردید خیام و حافظ هر دو از ژرفاندیشترین شاعران ادب فارسیاند که دغدغهای مشترک در شعرشان موج میزند: غم ناپایداری دنیا و سرنوشت ناتمام انسان. آنها از دو مسیر فکری متفاوت به یک نقطه میرسند؛ نقطهای که در آن، جهان با همه زیباییهایش، چونان صحنهای گذرا و فریبنده جلوه میکند.
در رباعی خیام، کارگاه کوزهگری استعارهایست از جهان؛ جاییکه کوزهها، یعنی انسانها، ابتدا خموشاند و سپس یکی فریاد میزند: «کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش؟» این فریاد، فغان هستیشناسانه خیام است در برابر جبری که همهچیز را به فراموشی و نابودی میسپارد. او از دشمنی روزگار با انسان دانا مینالد، از خشونت جهان پیر، و از سرنوشتی که انسان را درنهایت به خاک بازمیگرداند؛ همان خاکی که خشت قصر شاهان یا گل لبان زیبارویان میشود. در نگاه خیام، انسان آواره و تنهاست، ملعبه روزگار است و چارهای جز پناه بردن به شراب ندارد تا شاید تلخی این آگاهی را کمی تحملپذیرتر سازد.
اما حافظ، با اینکه این بیثباتی را انکار نمیکند، در نگاه خود نرمی و لطافتی میریزد. او نیز از فنا و ناپایداری جهان میگوید، اما بهجای اینکه تلخکام شود، تلاش میکند این غم فلسفی را در جامی از عرفان و ایمان بریزد و به نوشدارویی برای جان تبدیل کند. حافظ، برخلاف عبوسی و بدبینی خیام، به امید، معنا و آیندهای روشن باور دارد. او بوی بهبود از اوضاع جهان میشنود و نوید ظهور کارگاه حقیقت را میدهد. در واقع، حافظ میکوشد خشکی اندیشه خیام را تلطیف کند و از دل پوچی، معنایی تازه و انسانی بیرون بکشد.
پس اگر خیام فیلسوف است و حافظ عارف، این نه از سر اختلاف، بلکه از تفاوت در نوع مواجهه با درد مشترک است. یکی در پی افیون فراموشیست، دیگری در جستجوی نوری در دل تاریکی. هر دو اما از دردی واحد سخن میگویند: درد بودن در جهانی که قرار نیست بماند.