جوک‌

زیباترین اشعار فارسی؛ نگاه زیبای عبید زاکانی به معشوق در این شعر

راهنماتو- عبید زاکانی را بیشتر با طنزهای گزنده و هزل‌های اجتماعی می‌شناسند، اما در این شعر عاشقانه، با سویه‌ای کمتر شناخته‌شده از او روبه‌رو هستیم؛ در غزل شماره 40 عبید، معشوق نه فقط زیبا، بلکه دست‌نیافتنی، بی‌اعتنا و ماجراجوست، و عاشق در تب وصال می‌سوزد بی‌آنکه عقل و قرار داشته باشد.

به گزارش راهنماتو، این شعر منسوب به عبید زاکانی نمونه‌ای‌ست گویا از نگاه خاص و هنرمندانه او به معشوق، که در میان شاعران طنزپرداز و نکته‌سنج ایرانی جایگاهی منحصربه‌فرد دارد. برخلاف تصور عام از عبید که بیشتر به هزل و طنز شهرت دارد، در این شعر چهره‌ای عاشقانه و لطیف از او می‌بینیم. این وجه از عبید، نه تنها تضادی جالب با چهره‌ی هزل‌پرداز او دارد، بلکه نشان می‌دهد که عشق و زیبایی نیز در نگاه طنزآمیز او جایگاهی جدی و هنری یافته‌اند. در ادامه، با نگاهی دقیق‌تر به مضمون و زبان این شعر، درمی‌یابیم که چگونه عبید با زبانی موجز و تصویری هنرمندانه، معشوق را به موجودی افسانه‌ای بدل کرده که هم موجب شیفتگی است و هم سرچشمه‌ی رنج.

بیشتر بخوانید: زیباترین اشعار فارسی؛ وقتی «قطار» در شعر قیصر امین پور جان می‌گیرد!

بیشتر بخوانید: ارزان ترین یخچال ساید بای ساید ۲۸ فوت چند؟ (بهار ۱۴۰۴)

بیشتر بخوانید: ۵ دهکده بهشتی کلاردشت برای کمپینک در طبیعتی خنک

غزل شماره 40 عبید زاکانی

 

هرگز کسی به خوبی چون یار ما نباشد

مه را نظیر رویش گفتن روا نباشد

موئی چنان خمیده چشمی چنان کشیده

در چین به دست ناید و اندر ختا نباشد

با او همیشه ما را جز لاله در نگیرد

با ما همیشه او را جز ماجرا نباشد

گر حال من نپرسد عیبش مکن که هرگز

سودای پادشاهی حد گدا نباشد

ما کشتگان عشقیم همچون عبید ما را

عقلی سلیم نبود صبری بجا نباشد

رندی شاعرانه عبید زاکانی در وصف معشوق

در این شعر، عبید زاکانی تصویری بسیار زیبا، اغراق‌آمیز و در عین حال رندانه از معشوق ارائه می‌دهد؛ معشوقی که چنان زیباست که حتی ماه را یارای مقایسه با او نیست و زیبایی‌اش از اقلیم‌های افسانه‌ای چون چین و ختا نیز فراتر می‌رود. رابطه عاشق و معشوق در این نگاه، رابطه‌ای پرماجرا، پررنج و نابرابر است؛ معشوق همیشه در مقام بی‌تفاوتی و ستیز، و عاشق در تمنای وصال و سوختن در آتش عشق. عبید با پذیرش تلخ این نابرابری، عاشق را گدایی می‌داند که سودای پادشاهی دارد و این خواستنِ محال را نه عیب، بلکه ذات عشق می‌داند. در نهایت، او خود را نیز در شمار «کشتگان عشق» می‌نشاند، دیوانه‌ای آگاه از بی‌عقلی و بی‌صبری خویش. نگاه عبید به معشوق، نگاهی هنرمندانه، آمیخته با زیبایی، خودآگاهی و طعنه‌ لطیف به سرنوشت محتوم عاشق است.

منبع خبر

مطالب مشابه را ببینید!