جوک‌

زیباترین اشعار فارسی؛ رمانتیک‌ترین شعر اجتماعی فریدون مشیری

راهنماتو- فریدون مشیری از معدود شاعرانی است که گذر زمان نه‌تنها شعرش را پخته‌تر، بلکه نگاهش را ژرف‌تر کرد؛ شاعری که از عاشقانه‌های لطیف جوانی، به اجتماعی‌سرایی رسید، بی‌آنکه گرمی و لطافت کلامش را قربانی اعتراض کند. شعر اجتماعی او، در فضایی شاعرانه و رمانتیک، روایتگر دردهایی‌ست که با دل گفته می‌شوند، نه با فریاد.

به گزارش راهنماتو، اگرچه شعر اجتماعی اغلب با صدای بلند فریاد می‌زند و گاه در هیاهوی شعار، لطافت و زیبایی را از یاد می‌برد، اما فریدون مشیری ایستاده بر مرز لطافت و تلخی، چهره‌ای متفاوت از تعهد اجتماعی شاعرانه ارائه می‌دهد. شعر «آدمیت مرده بود» نمونه‌ای درخشان از این رویکرد است؛ شعری که نه‌تنها از دردهای بزرگ انسان معاصر می‌گوید، بلکه با زبانی عاطفی و رمانتیک، خواننده را به تأمل و همدلی فرا‌می‌خواند.

مشیری در این شعر، با تکیه بر کهن‌الگوهای انسانی و تاریخی، مرگ تدریجی «آدمیت» را در طول تاریخ روایت می‌کند؛ اما این روایت، روایت خشکی نیست. اشک، بغض، گل، قناری، کودک و قفس، همه در دل شعر نشسته‌اند تا نشان دهند چگونه احساس انسانی در بستر واقعیت‌های تلخ اجتماعی پژمرده است. او از مرگ عشق، مرگ محبت، و مرگ انسانیت سخن می‌گوید، اما نه با لحن سرد یک تاریخ‌نگار، بلکه با صدای یک دلِ شکسته، یک شاعرِ عاشق که هم‌زمان درد اجتماع را هم در دل دارد.

این نوشته، تلاشی‌ است برای واکاوی ابعاد گوناگون این شعر؛ شعری که در میانه‌ی عشق و اعتراض، زیبایی و حقیقت را در آغوش می‌کشد و نمونه‌ای درخشان از «شعر رمانتیک اجتماعی» به شمار می‌رود.

بیشتر بخوانید: برترین انیمه‌های ماوراطبیعه دنیا؛ رتبه‌بندی براساس میزان شگفت‌انگیز بودن

بیشتر بخوانید: با کاروان الجایتو به سمت زنجان؛ بلندترین برج آجری جهان کجاست؟

بیشتر بخوانید: زیباترین اشعار فارسی؛ وقتی در این شعر عطار عشق از محبت پیشی میگیرد!

 

شعر «آدمیت مرده بود» از فریدون مشیری

از همان روزی که دست حضرت قابیل

گشت آلوده به خون حضرت هابیل

از همان روزی که فرزندان آدم

صدر پیغام آوران حضرت باری تعالی

زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید

آدمیت مرد

گرچه آدم زنده بود

از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند

از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند

آدمیت مرده بود

بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب

گشت و گشت

قرنها از مرگ آدم هم گذشت

ای دریغ

آدمیت برنگشت

قرن ما روزگار مرگ انسانیت است

سینه دنیا ز خوبیها تهی است

صحبت از آزادگی، پاکی، مروت، ابلهی است

من که از پژمردن یک شاخه گل

از نگاه ساکت یک کودک بیمار

از فغان یک قناری در قفس

از غم یک مرد در زنجیر

حتی قاتلی بردار،

اشک در چشمان و بغضم در گلوست

وندرین ایام زهرم در پیاله، زهر مارم در سبوست

مرگ او را از کجا باور کنم؟

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

وای، جنگل را بیابان میکنند

دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند

هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا

آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست

در کویری سوت و کور

در میان مردمی با این مصیبتها صبور

صحبت از مرگ محبت مرگ عشق

گفتگو از مرگ انسانیت است…

روایت زوال انسانیت در شعر فریدون مشیری

شعر «آدمیت مرده بود» فریدون مشیری نمونه‌ای برجسته از پیوند میان رمانتیسم و تعهد اجتماعی در شعر معاصر فارسی است. مشیری در این سروده با بهره‌گیری از زبانی عاطفی، تصاویر شاعرانه و مضامینی انسان‌دوستانه، به روایت زوال ارزش‌های انسانی در طول تاریخ و در نهایت، در عصر معاصر می‌پردازد. او با استفاده از عناصر لطیف و رمانتیکی چون قناری، گل، کودک بیمار و حتی بغض و اشک، خشونت و بی‌رحمی جهان را در بستری احساسی و ملموس تصویر می‌کند. این شیوه، خواننده را نه از راه استدلال، بلکه از مسیر احساس، به عمق فاجعه انسانی می‌کشاند و این همان جایی‌ست که وجه رمانتیک شعر به یاری پیام اجتماعی آن می‌آید.

مشیری به جای توسل به شعار و زبان خشک سیاسی، مرگ «آدمیت» را نه در ساختارها، بلکه در دل انسان‌ها جست‌وجو می‌کند؛ او از قتل هابیل تا زندانی شدن انسان امروز، مسیری از درد و تکرار را ترسیم می‌کند که نشان می‌دهد مسئله، تنها در وقایع تاریخی نیست، بلکه در فراموشی مهر، عشق و مروت نهفته است. آنچه این شعر را از دیگر اشعار اجتماعی متمایز می‌کند، حس‌برانگیزی بی‌واسطه‌ای است که از دل رمانتیسم انسانی برمی‌خیزد و در خدمت افشاگری اجتماعی قرار می‌گیرد؛ گویی شاعر در آینه دل شکسته‌اش، زخم‌های یک تاریخ بی‌رحم را به تصویر کشیده است.

منبع خبر

مطالب مشابه را ببینید!