آقای جلیلی، خوب شد فقط رمز بانکی را لو دادید
خبر، جدی است؛ رمز کارت بانکی سعید جلیلی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، لو رفت. یعنی او خود، آن را لو داده است.
به گزارش تابناک، در ادامه متن گفتگو با این عضو مجمع تشخیص مصلحت را میخوانید.
آقای سعید جلیلیِ عزیز! با هزار احترام و هزاران تعارفِ ناگفته، این حرفِ جدی را میخواهم شوخوشوخی بزنم. تو که مردِ این میدانها هستی، اینها مثلِ لطیفهیِ شبانه بخوان؛ اما بعدش، جدی فکر کن.
مرغِ بختِ سیاستبازان، گاهی آنقدر بیپر میشود که نه تنها از بامِ قدرت که از شاخههای ابتداییِ بوتههای تدبیر هم میافتد.
روزی خواهند نوشت مردی از رجال سیاست از عمقی استراتژیک رمز کارت خود را لو داد و فردا همه کارت به کارت کشیدند. عمق استراتژیکتان همین بود؟ به سطح هم که نکشید.
آقای جلیلی، شما با دیگران و همه دیگران یک تفاوت اساسی دارید؛ شما برای باختن اصلاً نیازی به رقیب و بدخواه و طرف مقابل ندارید.
روزی فکر میکردیم مهران مدیری شبهای برره را از روی تخیلاتش ساخته است و برای همین از دشمن فرضی هم شکست میخورند و زخمی و کشته میدهند. اما شما نشان دادید واقعا میشود از دشمن فرضی هم شکست خورد که حتی بدتر از آن نیز محتمل است. مرد حسابی چرا رمز کارت بانکیات را لو میدهی؟ آن هم جلوی دوربینهای ظاهراً سر زده.
از سایه نشینان بعید است
سایه نشینان را اندک پیچیدگی نیاز است و تو برای لو رفتن نیازی به بیرون آمدن از سایهسار نداشتی. همانجا لو میروی و چه بسا لو میدهی. وای به روزی که اندک نوری روی این سایه بیفتد و تیرگی را کنار بکشد. نکند از تدبیر سیاست چندان در چنته نداشته باشید. ؟ اصلاً شاید برای همین بود که همه آن پیشنهاداتی که اول دوره شهید رئیسی به ایشان دادید هیچگاه اجرایی نشد. و شما بارها از آن پیشنهادات اجرا نشده سخن گفتید.
در نمایشی که نامش را «سرزده» گذاشتند، اما از «تدارکاتِ سینمایِ حاتمیکیا» هم مجهزتر بود – میکروفونی که صدا را میدزدد، دوربینی که تصویر را میقاپد، و سیاستمداری که رمزش را… هدیه میدهد.
میگفتند «دوربین سرزده» بود، اما این چه سرزدهای است که میکروفونش از پیش تنظیم و نورپردازیاش حرفهایتر از تئاتر شهر است؟ گویی «حضور سرزده» جدیدترین ژانرِ سینمای سیاسی شده؛ ژانری که بازیگرانش بیآنکه بدانند، کمدی سیاه بازی میکنند! نکنید آقایان. ما هنوز میفهمیم. هیچکدامتان نکنید.
آفای جلیلی تیم سرزدهتان احتمالا به سرشان زده است که رمز بانکی شما را افشا میکند. کسی هم بازبینی نمیکند یا میکند و نمیداند. یا اساسا میداند و نمیخواهد. هرچند احتمالا بعد از این، بروید برای این افشای ناشیانه راز، معنا و مفهومی دربیاورید که لطفا درنیاورید. خرابتر میکند کار را.
به قولِ همان قدیمیها: «کلاهِ ما و شما پسِ معرکه است… ولی حالا که رمز کارت را گفتید، مواظب باشید کلاهبرداران، خودِ معرکه را نبرند!».
تصویر مردی که قرار بود کشتیبان باشد، اما نخستین مهارتی که نشان داد، انداختن لنگرِ رمز کارتش به دریای رسانه و مردم بود! «۲۳۲۳» – رقمی که از حافظهی ما پاک نخواهد شد، چون، این بار کلاهبرداران نبودند که رمز را دزدیدند؛ خود ناخدا آن را به باد داد و به آب انداخت!
برای نوشتن عدد رمزتان اکراه داشتم. چندبار نوشتم و پاکش کردم. اساسا پیش از من لو داده اید؛ به هر دلیلی. پس آوردمش.
اما سایهنشینانِ تاریخ همیشه اسرارشان را با خود تا به گور هم بردند، به ویژه اهل عمق استراتژیکش. اما شما ثابت کردید «دولت در سایه» هم گاهی اگر کاری از دستش برمی آید از همین جنس است.
حالا میگویید چه کنیم؟ ما تلاشمان را خواهیم کرد تا رمز بانکی شما را فراموش کنیم اما شما نیز تلاشی بکن و تغییرش بده. اما کلا عدد قبلی را فراموش کن. و حتما از افراد خارج از سایه کمک بگیر. ما فکرمان به همه گزینههایی که شما بدان برسید، رسیده است.
گویند در قدیم، کاشفان اسرار داشته ایم. این، آن نیست برادر. همان کاشفان اسرار را هم در شهر میگرداندند تا مردم عبرت گیرند که کشف اسرار نکنند. امروز چه باید کرد؟ … بگذریم.
از ما گفتن بود. این اتفاق فقط سادگی و سهو نیست. دلهرهآور است.
این ماییم که هراسی از لو رفتن رمز کارتهای خالیمان نداریم. شما ناشیگری نکنید. من جای شما باشم به همه اعتمادهایم شک میکنم. این را مخصوصا برای آنها که نشستند و ساختند و دیدند و ندیدند میگویم. خودتان را هم که ملت واگذار میکنم. اما قبلش رمز کارتتان را عوض کنید.
شما که در مذاکرات هستهای درس تاریخ میدادید این بار درسی تاریخی به ما دادید.