آیا کتاب های خودیاری واقعاً مؤثرند؟
راهنماتو – در دنیای پرهیاهوی امروز، بسیاری از افراد برای بهبود زندگی شخصی و حرفهای خود به کتابهای خودیاری روی میآورند.
به گزارش راهنماتو، این کتابها با وعدههای بزرگ از تغییرات بنیادین، فروش بالایی دارند و بهعنوان راهنمایی برای موفقیت، شادی و آرامش معرفی میشوند. اما آیا واقعاً میتوانند به تغییرات ماندگار منجر شوند؟ تحقیقات نشان میدهد که پاسخ این پرسش چندان ساده نیست.
شواهد: الگویی از وعدههای تحققنیافته
نگاهی به پژوهشهای علمی نشان میدهد که تغییرات پایدار معمولاً از مسیر دیگری حاصل میشوند. برای مثال، در سال ۱۹۷۸، دکتر ریچارد استوارت تحقیقی روی ۲۵ هزار زن انجام داد و دریافت که ۹۴ درصد از رژیمهای غذایی شکست میخورند. در سال ۱۹۸۱، دکتر رابرت کولنبرگ به بیماران مبتلا به میگرن کتابی درباره درمان این بیماری ارائه کرد. اما نتایج ناامیدکننده بود: تنها ۲۰ درصد از افراد کتاب را خواندند و کمتر از ۵ درصد توصیههای آن را اجرا کردند. مشکل اصلی این بود که افراد در اجرای تغییرات ناتوان بودند.
در سال ۲۰۰۸، گروهی از پژوهشگران ۵۰ کتاب پرفروش در زمینه اضطراب، افسردگی و تروما را بررسی کردند. آنها به جای توجه به نظرات مثبت خوانندگان، از متخصصان روانشناسی بالینی خواستند تا محتوای کتابها را از نظر علمی ارزیابی کنند. یافتههای آنها نشان داد که:
تنها ۴۸ درصد از کتابها شامل تکنیکهای علمی و اثباتشده بودند.
فقط ۲۴ درصد روشهایی برای ارزیابی پیشرفت ارائه میدادند.
تنها ۳۴ درصد به راهکارهای بلندمدت اشاره کرده و فراتر از انگیزههای زودگذر میرفتند.
نتایج این تحقیقات واقعیت مهمی را روشن میکند: بیشتر کتابهای خودیاری برای ایجاد تغییرات پایدار طراحی نشدهاند. آنها الهامبخش هستند، اما این انگیزهها اغلب کوتاهمدتاند.
تغییر واقعی چگونه رخ میدهد؟
با وجود این، میلیونها نفر به این کتابها اعتماد دارند. بسیاری از آنها کتابهای مشهوری مانند احساس خوب نوشته دیوید برنز را خواندهاند که حتی دنبالهای با عنوان احساس عالی نیز برای آن منتشر شد. اما نکته جالب اینجاست که برخی از کتابهای کمارزشتر (مانند غلبه بر اضطراب) تفاوت چندانی با کتابهای پرفروشتر (مانند متوقف کردن وسواس) ندارند.
در حقیقت، بسیاری از افراد تأثیر کتابهای خودیاری را بیش از حد ارزیابی میکنند و در عوض، قدرت بینشهای ناگهانی و شهودی را دستکم میگیرند؛ یعنی همان لحظاتی که نیازی به نویسنده، مربی یا درمانگر ندارند و پاسخها از درون فرد برمیخیزند.
شوکهایی که زندگی را متحول میکنند
آلبر کامو در افسانه سیزیف این مفهوم را بهخوبی بیان میکند. او توضیح میدهد که زندگی روزمره معمولاً به شکل یک الگوی تکراری پیش میرود: بیدار شدن، رفتوآمد، کار، غذا خوردن، خوابیدن و تکرار این چرخه. اما گاهی یک لحظه خاص باعث میشود این نظم در هم بشکند.
او مینویسد:
“زندگی معمولاً به همان روال همیشگی ادامه دارد—بیدار شدن، رفتوآمد، چهار ساعت کار در اداره یا کارخانه، غذا خوردن، دوباره کار، خوابیدن و تکرار این چرخه از دوشنبه تا شنبه. اما ناگهان سؤالی در ذهن پدید میآید: «چرا؟» و همین پرسش همهچیز را دگرگون میکند.”
این لحظه، همان نقطهای است که تغییر واقعی از آن آغاز میشود.
این دگرگونی میتواند از هر چیزی ناشی شود—از پروازی که تأخیر داشته، درد ناگهانی در کمر، یا مشاهدهی فردی که در حال تجربه همان شکلی از زندگی است که شما آرزویش را دارید. اینها حواسپرتی نیستند، بلکه تلنگرهایی هستند که ذهن را به چالش میکشند.
گاهی این تحول کاملاً شفاف و ناگهانی رخ میدهد. برای مثال، فردی که سالها در یک رابطه ناخوشایند باقی مانده، ممکن است پس از یک اتفاق خاص به این نتیجه برسد که دیگر نمیتواند ادامه دهد. این تصمیم ناگهانی شاید حاصل ماهها یا حتی سالها اندیشیدن ناخودآگاه باشد، اما لحظه وقوع آن، آنقدر روشن و قاطع است که دیگر بازگشتی در کار نخواهد بود.
مسیر واقعی تغییر
صنعت خودیاری بر این اساس رشد کرده که تغییر را بهعنوان یک فرایند قابل برنامهریزی و گامبهگام معرفی کند. اما در حقیقت، بسیاری از تغییرات بنیادین درونی، از لحظاتی ناشی میشوند که هیچ برنامهریزی قبلی برای آنها وجود ندارد. برای ایجاد تغییرات واقعی، میتوان به چند اصل کلیدی توجه کرد:
به مسیر طبیعی ذهن خود اعتماد کنید. ذهن انسان تمایل دارد که حتی بدون آگاهی مستقیم، مسائل را پردازش کند. این پدیده که به “اثر نهفتگی” معروف است، به این معناست که گاهی راهحلهای مهم پس از مدتی رها کردن مسئله، خودبهخود آشکار میشوند. باید به این روند اعتماد داشت و به لحظات الهامبخش اجازه داد که پدیدار شوند.
از منابع دانشی بهدرستی استفاده کنید. همهی کتابهای خودیاری مفید نیستند. اما اگر جملهای یا مفهومی در کتابی بهطور عمیق با شما ارتباط برقرار کرد، مهم نیست که چقدر مشهور یا علمی باشد—مهم این است که بتوان از آن بهره گرفت.
جرأت عمل داشته باشید. بسیاری از افراد به لحظه “چرا” میرسند، اما آن را نادیده میگیرند. زیرا نیروی عادت و روزمرگی بسیار قدرتمند است. اما لحظات روشنگری و بینشهای عمیق بهندرت رخ میدهند. هنگامی که چنین لحظهای فرا میرسد، باید شجاعت کافی برای اقدام داشت.