تفال به حافظ جمعه ۳ اسفند ۱۴۰۳؛ تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم….
فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همیسپرم
چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست
بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم
بر آستان مرادت گشادهام در چشم
که یک نظر فکنی خود فکندی از نظرم
چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک الله
که روز بیکسی آخر نمیروی ز سرم
غلام مردم چشمم که با سیاه دلی
هزار قطره ببارد چو درد دل شمرم
به هر نظر بت ما جلوه میکند لیکن
کس این کرشمه نبیند که من همینگرم
به خاک حافظ اگر یار بگذرد چون باد
ز شوق در دل آن تنگنا کفن بدرم
شرح لغت: سیاهدلی:بیرحمی/ تنگنا:جای تنگ
تفسیر عرفانی:
۱- حضرت حافظ در بیتهای پنجم تا هفتم میفرماید:
من غلام مردمک چشم هستم که اگر سیاه و بی رحم است، اما آنگاه که رنج خود را بیان میکنم، قطرههای فراوان اشک را جاری میکند.
* محبوب ما در برابر هر چشمی نمایشی از زیبایی میدهد ولی هیچ کس این ناز و غمزه را که من از وی میبینم، نمییابد.
* اگر یار بر قبر حافظ مانند نسیم سبک سیر گذری کند، من از اشتیاق دیدارش در آن جای تنگ و تاریک گور، لباس مرگ را پاره میکنم.
حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
تعبیر غزل:
نیتی در سر داری که بهتر است از انجام آن صرف نظر نمایی، چرا که انجام این نیت برای تو جز غم و اندوه به ارمغان نخواهد آورد و هرگز نخواهی توانست به مراد خود برسی. پس بهتر است بیش از این در این کار اصرار نکنی و روش بهتری را به کار گیری.