«سینمای مستند» ما یک سینمای پیشرو است/ آنچه که امروز از «سینمای مستند» میبینم باید بگویم که چند سر و گردن از «سینمای داستانی» ما جلوتر است – اخبار سینمای ایران و جهان
سینماپرس: سودابه بیضایی با اشاره به تناقضهای موجود بین دو شخصیت اصلی مستند «آواز باد» و همچنین حس بهتر شخصیت پگاه در زمان زیستن کنار استادش، تأکید کرد: صمیمیت واقعی گمشده زندگی مدرن است.
به گزارش سینماپرس، سودابه بیضایی در گفتوگو با ایلنا بهبرخی پرسش ها در باره مستند سینمایی «آواز باد» پاسخ داد که در ادامه نشروح آن را میخوانید:
ایده «آواز باد» و کشف سوژهها چگونه شکل گرفت؟
دوستی از آشنایان آقای یارویسی به من گفتند که یک استاد مقامنواز تنبور در منطقه گهواره زندگی میکند و سبک زندگی و کاری که انجام میدهد ممکن است برای ساخت یک مستند بیوگرافی مناسب باشد. من به منطقه گهواره رفتم و با آقای طاهر یارویسی آشنا شدم ولی ساخت فیلم بیوگرافی که بخواهم دوربین را جلوی کاراکتر مدنظر قرار دهم تا از خودش بگوید برای من ساختار و روند جالبی نیست. بیش از هر چیز علاقه دارم دوربینم یک مشاهدهگر باشد، به این معنا که فیلم بیشتر بر دیدن تمرکز کند تا شنیدن و دوربینم زندگی را ببیند. به همین دلیل ایده دیگری را دنبال کردم.
به ساختار و شکل روایی مستندی که قصد داشتم درباره آقای یارویسی بسازم فکر میکردم که در خانهشان یک سری نقاشی روی دیوار دیدم که درباره این نقاشیها کنجکاو شدم و به من گفتند نقاشیها کار دختری به نام پگاه است که از تهران نزد استاد میآید و چند ماه آنجا میماند و با ایشان و خانوادهاش زندگی میکند، به آنها در امور خانه کمک میکند و در کنار آن تنبورنوازی را میآموزد. وقتی صحبتها را درباره این دختر شنیدم، کاراکتر پگاه برایم جالب شد.
به تهران آمدم و پگاه را ملاقات کردم. در واقع «آواز باد» رابطه این دو نفر (پگاه و طاهر یارویسی) با یکدیگر است؛ دختر شهری که در تهران زندگی میکند، منزوی است با کسی ارتباط ندارد و حتی با خانوادهاش هم رابطهای عمیق ندارد ولی با یک استاد تنبور نوازی آشنا میشود، به محل زندگی او که در یک روستا است، میرود، در کنارخانواده او میماند و این ارتباط بسیار عمیق میشود. محتوای اصلی فیلم همین ارتباط است که در کنار آن بیوگرافی استاد طاهر یارویسی را هم دنبال میکنیم.
نکته جالب توجه در «آواز باد» دلبستگی یک دختر امروزی با یک زندگی کاملاً سنتی است. به عنوان کارگردان چه مفهومی از این ارتباط نظرتان را جلب کرد؟
شکلگیری چنین موضوعی به نظر من نیاز همه آدمهاست. احساس صمیمیت واقعی مسئلهای است که امروز در دنیای مدرن گمشده انسان است و این مسئله در بچههای نسل جدید بسیار پر رنگتر است. این نسل با نسلهای قبل از خود تفاوتهای زیادی دارد، نسلی که گویی احساس صمیمیتی که بتواند خودِ واقعیاش را زیست کند را تجربه نمیکند و من هم این جمله را بارها از پگاه شنیدم که میگفت من کنار استاد خودِ واقعیام هستم. پگاه احساس صمیمیت را در آن محیط و در کنار استادش آقای یارویسی تجربه میکرد و در شهر نمیتوانست آن صمیمیت را تجربه کند و من فکر میکنم همه ما چنین حسی داریم و به دنبال جنسی از این صمیمیت میگردیم.
بنابراین در روند تولید فیلم به این مضمون رسیدید و در ابتدا قرار نبود «آواز باد» به این مسیر برود؟
مستندسازی برای من یک پروسه کشف و شهود است، مثل گلوله برفی است که از جایی غلتزنان جلو میرود و در مسیرش بزرگ و بزرگتر میشود. من در روند تولید مستند به دنبال پیدا کردن جواب سوالهایی هستم که همان سوالها انگیزه ساخت فیلمم میشوند.
در ساخت «آواز باد» از قبل میدانستم که ارتباط انسانی خاصی بین دو شخصیت اصلی مستندم وجود دارد اما نمیدانستم که قرار است چه چیزی از این ارتباط را به تصویر بکشم، به شکلی که گویی مسیر به واسطه اتفاقاتی طی میشود و من به عنوان یک مشاهدهگر فقط این روند را مشاهده میکنم.
وقتی صحبتها درباره پگاه را شنیدید، چه ویژگیهایی از این شخصیت برای شما جذاب بود؟
بیش از هر چیز در ذهنم یک سوال بزرگ ایجاد شد؛ اینکه چطور یک دختر امروزی که در تهران زندگی میکند و از فضای سنتی و روستایی دور است جذب این شخصیت و زندگی میشود چون همه ما دختران و پسران امروزی را میشناسیم که چه علایقی دارند و جذب چه چیزهایی میشوند. اینکه دختری با مشخصات زندگی پگاه از تهران به یک روستا برود و چند ماه آنجا با خانوادهای روستایی زندگی کند برایم جالب بود و بیشتر برای پاسخ به این سوال دست به کار شدم و پروسه فیلم هم در مسیر رسیدن به پاسخ این پرسش است.
آیا میتوان این پرسش را مربوط به زندگی مدرن انسان دانست که دچار یک گمگشتگی و فرار از این وضعیت است؟
بله همینطور است و من در ابتدا نمیدانستم که قرار است فیلمم به این سمت برود. وقتی که من و پگاه با هم همراه شدیم و نزد استاد یارویسی رفتیم و مدتی آنجا زیست کردیم، من این مفهوم را در زیستی که تجربه کردیم، مشاهده کردم و برایم جالب بود که حال پگاه در تهران با زمانی که در آن محیط بود دو حس و حال جدا از هم بود.
وقتی او نزد استاد و خانوادهاش بود خندان و شاد بود درحالیکه در تهران دختری منزوی و گوشهگیر بود. تغییر کیفیت زندگی او در این دو مکان نکتهای بود که در این فیلم هم مورد توجه قرار گرفت.
زندگی پگاه در «آواز باد» را میتوان پیشنهادی برای رهایی از گمگشتگی انسان امروزی دانست؟
من خودم را در جایگاهی نمیدانم که بخواهم چیزی را پیشنهاد دهم، حتی در روند اتفاقات فیلمم هم هیچ دخالتی نمیکنم و همانطور که گفتم من فقط در جایگاه یک مشاهدهگر هستم که اینجا دوربین من اتفاقات را مشاهده میکند و در روند داستان و اتفاقات دخالتی ندارم. بنابراین نتیجهگیری درباره فیلم را به مخاطب میسپارم.
جنسیت چقدر در مفهومی که «آواز باد» خلق میکند، نقش دارد؟ اگر به جای پگاه یک پسر چنین ارتباطی با استاد طاهر یارویسی برقرار میکرد تغییری در مفهوم ایجاد نمیشد؟
بیشتر از جنسیت برای من احساس صمیمیتی که در فیلم دیده میشود، مهم بود. تمرکز من بر موضوع اصلی فیلم من ارتباط انسانی شکلگرفته در این فیلم بود. شخصیت پگاه میتوانست یک پسر هم باشد، کما اینکه یک خانم و آقایی بودند که من هیچگاه آنها را ندیده بودم اما فیلمهایی از آنها در گوشی استاد یارویسی دیدم که فرانسوی بودند و از آنجا به خانه استاد میآمدند و ساز یاد میگرفتند، شاید اگر قصه آنها را دنبال میکردیم به موضوع و مفهوم دیگری میرسیدیم اما در مورد پگاه برای من آن احساسی که وجود داشت در درجه اول اهمیت بود.
شخصیتهای دیگری هم بودند که میتوانستند انتخاب من برای ساخت این مستند باشند اما هیچیک از ارتباطهایی که این افراد با استاد داشتند به شکلی نبود که در دوستی انسانی عمیقش با پگاه مشاهده میکنیم. در ظاهر همه چیز متناقض به نظر میرسید و دو موقعیت در تضاد با هم را شاهد بودیم. دختری که در شهر سبک زندگی متفاوتی داشت و با این خانواده در روستا به شکل دیگری زندگی میکرد و با این حال این دو شخصیت وقتی به هم میرسیدند وحدتی بین آنها اتفاق میافتاد که واقعاً از دیگر روابط آن را جدا میکرد.
با توجه به اینکه روابطی انسانی را در یک فیلم مستند دنبال میکنید، برای ثبت موقعیتهایی که در فیلم وجود دارد چه چالشهایی داشتید؟
من مستندهایم را به صورت تک نفره میسازم. من اگر میخواستم با گروه دو سال در کنار استاد یارویسی زیست کنم شرایط متفاوت میشد و اصلاً امکان آن وجود نداشت. وقتی یک گروه برای ساخت چنین مستندی اقدام میکند دیواری بین کاراکتر و دوربین شکل میگیرد که شاید او را از رفتارهای واقعی دور کند؛ من سعی داشتم که چنین دیواری شکل نگیرد چون وقتی خودم و دوربین هستم ناخودآگاه در پروسه تولید این دیوار شکسته میشود و دوربین حس نمیشود و کاراکترها بدون فکر کردن به وجود دوربین مقابل دوربین قرار میگیرند، به همین دلیل در این شرایط همه چیز در نهایت حقیقت به تصویر کشیده میشود.
در چنین شرایطی پروسه حذف دوربین هم زمانبر نبود و در زمانی حدود یک یا دو روز شرایطی فراهم میشد که گویی کاراکترها دوربین را حس نمیکردند و با هم صحبت میکردند و وقتی هم مخاطبشان دوربین به نظر میرسید، روی سخنشان با من بود و واقعاً فضا به شکلی بود که گویی دوربینی آنجا وجود ندارد.
آیا از شرایط اکران رضایت دارید؟
بله از اینکه فیلم اکران شده و حالا مخاطبانی که به سینمای مستند و این فیلم علاقه دارند میتوانند آن را ببینند برایم رضایتبخش است.
آنچه که امروز از سینمای مستند میبینم باید بگویم که چند سر و گردن از سینمای داستانی ما جلوتر است. من در آکادمی جشن سینمای مستند عضو هستم و باید حدود ۷۰ فیلم را ببینم و داوری کنم و واقعاً فیلمهای بسیار درخشانی را در بین آثار مستند میتوان دید. فیلمهایی که دغدغه و عمق دارند و مخاطب احساس میکند که بخشی از حقیقت را روایت میکنند. به نظر من سینمای مستند ما یک سینمای پیشرو است و باید بیشتر به آن پرداخت و وقتی ما فیلمهای مستند را در معرض دید قرار دهیم، ذهن مخاطب هم با این آثار آشنا میشود و قطعاً در آینده امکان تغییر ذائقه مخاطب و استقبال بیشتر از این آثار قابل پیشبینی است.