صحنهگردانی ترامپ در خاورمیانه؛ هنر معامله یا بازی با آتش؟
فرارو- دونالد ترامپ هفته گذشته در نخستین سفر خارجی خود در دومین دوره ریاستجمهوریاش وارد خاورمیانه شد؛ سفری که با مواضعی تند و اظهاراتی صریح همراه بود. سخنرانی مهم او در عربستان سعودی نهتنها پیامآور یک رویکرد تازه بود، بلکه میتوان آن را پایهگذار آن چیزی دانست که شاید «دکترین ترامپ» لقب گیرد؛ البته اگر بتوان برای رئیسجمهوری که سیاست خارجیاش را صرفاً بر اساس منطق معامله و چانهزنی بنا کرده، چنین واژهای بهکار برد.
به گزارش فرارو به نقل از روزنامه وال استریت ژورنال، دونالد ترامپ رویکردی خاص از واقعگرایی در سیاست خارجی عرضه میکند؛ مدلی که بر مبنای منافع اقتصادی متقابل و اولویتدادن به مذاکره برای دستیابی به صلح و ثبات شکل گرفته است. در نگاه او، نوع حکومتها اهمیتی ندارد؛ آنچه اهمیت دارد، اراده آنها برای حفظ روابط خوب با آمریکا است. ترامپ حتی آمادگی دارد با دشمنان نیز پای میز مذاکره بنشیند؛ بهشرط آنکه منافع اقتصادی مشترک بتواند شکافهای ایدئولوژیک را کمرنگ کند. در این چارچوب، او هیچ نشانهای از تمایل به ترویج ارزشهای سنتی آمریکا همچون آزادی یا دموکراسی از خود بروز نمیدهد.
سیاست خاورمیانهای دونالد ترامپ اکنون به نقطه آزمونی سرنوشتساز برای دکترین ادعایی او تبدیل شده است. او نهتنها به توصیه محمد بن سلمان، ولیعهد قدرتمند عربستان، تحریمهای آمریکا علیه دولت اسلامگرای تازه روی کارآمده سوریه را لغو کرد، بلکه گامی فراتر نهاد و با احمد الشرع، جهادگرای پیشین و رئیسجمهور فعلی دمشق دیداری رسمی برگزار کرد؛ چهرهای که ترامپ در سبک خاص خود از او تمجید کرد و او را «جذاب و سرسخت» خواند؛ عبارتی که در قاموس واژگان ترامپ، بالاترین شکل تحسین بهحساب میآید.
بیتردید این رویکرد، قماری بزرگ در عرصه سیاست خارجی بهشمار میرود؛ اما قماری که میتواند با دستاوردهایی همراه باشد. ایالات متحده منافع راهبردی مهمی در جلوگیری از افتادن کامل سوریه به دامن ایران و روسیه دارد. اگر واشنگتن بتواند با تقویت احمد الشرع، نفوذ ترکیه را در سوریه مهار کند و در مقابل، الشرع نیز مانع از تشدید درگیری میان آنکارا و تلآویو شود، شاید سرآغاز فصلی تازه از ثبات در یکی از خونینترین گوشههای خاورمیانه رقم بخورد. با اینحال، پرسش اصلی جای دیگریست: به اشتیاق فزاینده دونالد ترامپ برای دستیابی به توافقی هستهای با ایران بازمیگردد؛ جایی که رئیسجمهور آمریکا، در چارچوب دکترین خود، مقامات تهران را با وعده بهرهمندی از منافع اقتصادی گسترده، به ترک بلندپروازیهای هستهای ترغیب میکند.
از تمجید جهادگرایان تا تحقیر دموکراسیخواهان
اگر مقامات ایرانی پیشنهاد ترامپ را رد کنند و همچنان بر حفظ ظرفیتهای هستهای خود اصرار ورزند، پرسش اساسی این خواهد بود: در آن صورت، ترامپ چه خواهد کرد؟ او بارها تأکید کرده که صلح را بر هر چیز مقدم میداند. اما آزمون واقعی زمانی فرا میرسد که مشخص شود آیا معاملات او با دشمنان دیرینه، راهحلهایی مقطعی و ناپایدارند یا آنگونه که ادعا میشود، پیروزیهایی راهبردی و پایدار. بیتردید، سرنوشت توافق احتمالی ترامپ با ایران سرنخهایی کلیدی درباره مسیر او در برابر چین نیز بهدست خواهد داد.
بیاعتنایی دونالد ترامپ به ایدئولوژی و بیمیلیاش نسبت به ترویج ارزشهای آمریکایی، سرانجام به بزرگترین لغزش سفرش انجامید: «حملهای تند و بیمورد به رؤسایجمهور پیشین ایالات متحده». او در سخنرانی خود، با تمجید از شهرهای مدرن و پرزرقوبرق عربی، این پیشرفتها را صرفاً حاصل تلاش خود آن کشورها دانست و با طعنه گفت: «شگفتیهای درخشان ریاض و ابوظبی، نتیجه کار آن ملتسازهای بهاصطلاح نئوکان یا سازمانهای مردمنهاد لیبرال نیست؛ همانهایی که هزاران میلیارد دلار خرج کردند و باز هم نتوانستند کابل، بغداد و بسیاری از شهرهای دیگر را توسعه دهند.» ترامپ در ادامه، با لحنی تند به ملتسازان و مداخلهگرایان تاخت (اشارهای روشن به جورج دبلیو بوش و دو رئیسجمهور دموکرات پیش از خود).
اگرچه امروز جنگهای عراق و افغانستان شکستخورده جلوه میکنند، اما ترامپ عمداً فراموش میکند که این جنگها در واکنش به حملات بنیادگرایان به خاک آمریکا و بر پایهای واقعگرایانه آغاز شدند. او همچنین نادیده میگیرد که امیرنشینهای ثروتمند خلیج فارس، سالهاست در سایه استقرار نیروهای نظامی ایالات متحده فرصت ملتسازی و توسعه یافتهاند. حمله لفظی ترامپ به رؤسایجمهور پیشین، بیش از هر چیز یادآور همان «تور عذرخواهی» جنجالی باراک اوباما در خاورمیانه است؛ نمایشی که منتقدان آن را نشانهای از ضعف و عقبنشینی تعبیر کردند.
ترامپ و خطر تکرار اشتباه نیکسون در دنیایی بیثبات
در تلاش برای دستیابی به ثبات و پرهیز از مداخلات نظامی پرهزینه، سیاست خارجی دونالد ترامپ شباهتهایی آشکار با راهبرد تنشزدایی ریچارد نیکسون در دوران جنگ سرد دارد؛ رویکردی که در آن، شکافهای ایدئولوژیک در برابر مصلحتِ کنترل تسلیحات و حفظ توازن قوا کماهمیت جلوه داده میشد. اما آن تجربه تاریخی در نهایت ناکام ماند؛ چرا که رهبران اتحاد جماهیر شوروی نه در پی ثبات، بلکه در تلاش برای تحکیم و صدور انقلاب کمونیستی بودند. در نقطه مقابل، رونالد ریگان با ترکیبی از واقعگرایی و آرمانگرایی آمریکایی، توانست جنگ سرد را به نفع ایالات متحده به پایان برساند. او ضمن افزایش قدرت سخت آمریکا، با جسارت وارد مذاکره با مسکو شد و همزمان بیپروایانه از سرکوب آزادی در روسیه، اروپای شرقی و دیگر نقاط جهان سخن گفت؛ بیآنکه از بیان حقیقت عقبنشینی کند.
دونالد ترامپ، در تلاش برای پاسخ به منتقدان داخلی، باید از تحقیر ارزشهای بنیادین آمریکایی پرهیز کند؛ ارزشهایی که هنوز هم برای میلیونها انسان در سراسر جهان الهامبخشاند.