نقد و بررسی سریال «خانم آستن»؛ عشق و فقدانی آشنا برای طرفداران جین آستن
«میس آستن» روایتی تأثیرگذار از عشق، فقدان و فداکاری در دل تاریخ ادبیات بریتانیاست که با بازیهای درخشان و فیلمنامهای دقیق، توانسته حق مطلب را دربارهی خواهران آستن ادا کند.
فرارو- در سالی که بهعنوان دویستوپنجاهمین سال تولد جین آستن گرامی داشته میشود، سریال «میس آستن» با نگاهی تازه و احساسی به زندگی این نویسندهی بزرگ، از نگاه خواهرش کاساندرا، به مخاطبان معرفی شده است.
به گزارش فرارو به نقل از گاردین، در اتفاقی که شاید بتوان آن را یکی از بزرگترین اقدامات ویرانگر در تاریخ ادبیات دانست، کاساندرا آستن پس از مرگ خواهرش جین، تقریباً تمام نامههای او را از بین برد؛ تصمیمی که اگرچه از روی عشق و وفاداری گرفته شد، اما هنوز هم دل طرفداران این نویسندهی بزرگ را به درد میآورد. با این حال، همین واقعهی تراژیک، به منبع الهام یکی از بهترین آثار سال تبدیل شده است. در دویستوپنجاهمین سال تولد جین آستن، مجموعهای از بزرگداشتها، رویدادها و اقتباسهای تلویزیونی و سینمایی در سراسر انگلستان برگزار شده است؛ از مراسمهای آرام و کلاسیک در بث و همپشایر گرفته تا بازنشر رمانها و مستندهایی دربارهی زندگی و آثار این بانوی پرآوازه. در همین راستا، سریال چهار قسمتی «میس آستن» (Miss Austen) بهعنوان یکی از نخستین تولیدات تصویری این سال، با اقتباس از رمان گیل هورنبی، روایت تازهای از زندگی نویسندهی نامآور ادبیات انگلستان ارائه میدهد؛ اما اینبار نه از دریچهی نگاه خودش، بلکه از دید خواهر وفادارش، کاساندرا.
کیلی هاوز، بازیگر شناختهشدهی تلویزیون بریتانیا، در نقش کاساندرا اجرایی کمنظیر، متین و متقاعدکننده ارائه میدهد؛ اجرایی که بدون تظاهر، عمق شخصیت را به نمایش میگذارد. در جریان داستان، کاساندرا برای بازگرداندن نامههایی که جین با دوست قدیمیاش الیزا نوشته بود، به خانهی خانوادهی فاوز میرود؛ جایی که شوهر الیزا در حال احتضار است. نگرانی اصلی کاساندرا آن است که این نامهها به دست مری، زن بدخلق و بددهان برادرشان، نیفتد؛ زنی که میخواهد بیوگرافیای از همسرش منتشر کند و قصد دارد نام جین را تنها بهعنوان پینوشت ذکر کند. در طول سریال، داستان خواهران آستن در قالب فلشبکهایی روان و ماهرانه روایت میشود؛ فلشبکهایی که با خواندن نامههای الیزا توسط کاساندرا در اتاق خواب او آغاز میشوند. نسخهی جوانتر کاساندرا را سینوو کارلسن و جین جوان را پاتسی فرن بازی میکنند؛ فرنی که با ظرافت و هوشمندی بازی میکند و موفق میشود روحیهی شوخطبع، درخشان و خاص جین را بازآفرینی کند، اجرایی که قطعاً با استقبال طرفداران روبهرو خواهد شد. در بخشهای مربوط به زمان حال داستان، که حدود سال ۱۸۳۰ جریان دارد، شخصیت ایزابل، دختر الیزا، معرفی میشود؛ زنی تنها و مجرد که موقعیت اجتماعیاش بهخوبی بازتابی از دغدغههای رایج در آثار خود جین آستن است. پدر ایزابل، کشیشی سلطهجو و سختگیر بوده و با مرگ او، کشیش جدید (با بازی طنزآمیز و استادانهی توماس کومبز) تنها دو هفته به ایزابل مهلت میدهد تا خانهی پدری را ترک کند.
حالا او در آستانهی تبدیل شدن به مهمانی نامطلوب و بیپول برای خواهرش قرار دارد، مگر اینکه کاساندرا بتواند راهحلی بیابد یا موانع میان ایزابل و پزشکی که از پدرش مراقبت میکرد (با بازی آلفرد ایناک) را از میان بردارد. یکی از نکات تحسینبرانگیز سریال «میس آستن» آن است که ضمن وفاداری به روحیه و ارزشهای جین، شخصیتهای فرعی دیگر را نیز بهخوبی پرورش داده و به آنها حق داده است. مری، نمونهای از شرارت پنهانی و تلخ است که با گذر زمان و تجربه، به تلخی عمیقتری رسیده؛ ایزابل، بازتابی دقیق از زنان سرخوردهی عصر خود است؛ و کاساندرا، زنی است مملو از عشق، رنج، فداکاری و غم، که همچون جین، زبان نیشدار و کنایهآمیز خانواده را بهخوبی حفظ کرده است.
از سوی دیگر، سریال با هوشمندی از کلیشههای رایج در آثار تاریخی دوری میکند؛ از کلاههای بزرگ و حالتهای لوس و اشرافی خبری نیست. فضای داستان صمیمی، صادقانه، عمیق و تأملبرانگیز است. مهمتر از همه، ساختار روایی میان گذشته و حال بهخوبی درهمتنیده شده و هیچگاه تماشاگر را سردرگم نمیکند. گرچه نمیتوان با قطعیت گفت چه میزان از داستان واقعی و چه بخشهایی ساختهی تخیل نویسندهاند، اما همهچیز از نظر احساسی درست و باورپذیر جلوه میکند؛ چه از منظر تاریخی، چه ادبی و چه از نظر درک شخصیت جین آستن. اگرچه همچنان سخت است که بتوانیم کاساندرا را بهطور کامل بهخاطر سوزاندن آن حجم بزرگ از نامهها ببخشیم، اما سریال «میس آستن» گامی بزرگ در جهت درک تصمیم او و تسکین اندوهی است که این فقدان در دل دوستداران جین آستن برجای گذاشته است.
بیشتر بدانید:
نقد و بررسی
سریال