کویت در دوران رضاشاه چه حال و روزی داشت؟
حافظ به اردوی امیر تیمور رفت زانوی احترام به زمین زد و پاسخ داد: «شاها! اگر چنان گشاده دستی و بخشندگی نمیکردم امروز چنین قلندر و تنگدست نبودم تیمور از این پاسخ به وجد آمد و مقدم حافظ را گرامی داشت. در باغ آرامگاه حافظ چندین گور هست که خفتگان در آن در تاریخ صاحب ناماند. در یک سوی صحن این مزار باغی است با عمارتی دروازه مانند که دو ستون در میان دارد در کنار راست، باغ گلهای بهاری که نامش را نمیدانم شکفته بود.
از بوشهر تا محمره؛ شوش یا شوشتر
با کشتی کوچک متعلق به شرکت انگلیسی از بوشهر به محمره رفتم. گذشتن بر دریا از این عرض خلیج فارس شمال شرق به شمال غرب آن یک شب کشید.
پس از دهانه بازار آن در ساحل دریای کویت در کناره عربستان در جنوب خلیج فارس لنگر انداختیم. کویت یک شهر عربی نشان میدهد.
شیخ کویت که حاکم سیاسی و شرعی اینجاست قدرتی همچون پادشاه داشت. او با وقار و جلال در نشست و به دست خود از تجار مالیات میگرفت رسم روزگار داستانهای هزار و یکشب هنوز مانده است. مینه در مدت توقف کشتی در بندر کویت آقای “B” مأمور سیاسی انگلیس مقیم اینجا مرا به شام دعوت کرد، اما متأسفانه نتوانستم پیش او بروم، زیرا که فقط دو ساعت در این بندر ماندیم نایب شرکت کشتیرانی هم که به کشتی آمد بر این نظر بود که فرصت پیاده شدن از کشتی نداریم.
به همین علت به دیدن شیخ کویت هم توفیق نیافتم انتظار داشتم که با دیدار کردن از شیخ و زندگی افسانهایاش خودم هم چهرهای داستانی بشوم، چون شنیده بودم که گه گاه در بازار اینجا صندوقهای زیب و زیور دار میفروشند میخواستم برای تحفه مانند این سفر یکی از آن بی بخرم. اما این نیت هم تحقق نیافت.
رسیدن به محمره از ساحل کویت حدود ۴ ساعت میکشد. نزدیک اینجا بندر جدید هرمز است، این بندر منتها الیه جنوبی خط راه آهن سرتاسری ایران است. اکنون راه آهن در جنوب تا شهر اهواز رسیده و هر روز قطار در آمد و شد است.
شوشتر در شمال اهواز پایتخت شاپور یکم شاهنشاه ساسانی بود. شوشتر از روزگاران قدیم گذرگاه مهمی بود راه تهران به خلیج فارس هم به اصفهان میرسد و از اصفهان که به جنوب میروند از اینجا میگذرند. پس اینجا منزلگاه و کاروانسرا بود. امروزه هم در راهمان به محمره از شوشتر میگذریم.
این شهر کهنه بر کنار رودخانه کارون. است سربازان رومی که در جنگ با ایران اسیر شدند، پل درازی بر این رودخانه بستند و سدی که شاپور پادشاه ساسانی، بر کنار شوشتر ساخت از یکهزار و هفتصد سال پیش حافظ و حایل این شهر در برابر طغیان کارون است. والرین امپراتور روم که اسیر پادشاه ایران، شد هفت سال در اینجا گذراند. شهر (کهن) شوش که آثار باستانی آن معروف است در غرب شوشتر جای دارد و نزدیک این شهر جای افسانهای هم هست میگویند که دانیال پیامبر را اینجا به مکمن شیر انداختند و او سراسر شب را در این غار گذراند، اما به لطف رحمت حق، آسیبی ندید.. اسکندر، چون این شهر را به دست گرفت اینجا را پایگاه ساخت و بزرگترین و باشکوهترین عروسی دنیا را در اینجا برگزار کرد این جشن به معنی آن بود که کشور بزرگ پیروز با کشور بزرگ شکست خورده یکی میشود و شرق و غرب به هم میپیوندد. سور و سرور این عروسی پنج شبانه روز دنباله داشت.
اسکندر که در این هنگام سی و سه سال داشت خود دختر زیبایی را – شاهزاده خانم ایرانی به نام رکسانا – به همسری اختیار کرد. او برای سران و سرداران لشکرش هم به توصیه فرزانگان و بزرگان قوم خود از دخترانِ اشراف ایرانی عروس انتخاب کرد، و به مناسبت این پیوندها برای اهل لشکر مهمانی. داد گویا در این جشن و ضیافت برای همۀ مهمانها که حدود نه هزار تن بودند – جام طلای درخشنده آماده ساختند. این جشن و ضیافت که پنج شبانه روز، کشید، زیباترین، بزرگترین و پرشکوهترین عروسی دنیا بود جشنی مجللتر از این چشم آدمی ندیده است.
در تالاری با ستونهای طلا، نقره و جواهرنشان که سقف هم طلا پوش است، دختران زیباروی در لباس فاخر عروسی بر صندلی نقره نشسته و چشم به راه دامادند. پرده نقاشی موجود در قصر فرنشینا در رُم این صحنه را زنده نگهداشته است. ۹۰۰۰ میهمان این مجلس عروسی همه جامهای طلاشان را بر میدارند و به نشانه سپاس از آسمان مینوشند و شادی میکنند در میان این ضیافت آوای سازها مانند طبل و شیپور با هلهله شادی مردم میآمیزد و طنین آن آسمان و زمین را هم میلرزاند دولت ایران آقای گدار، باستانشناس فرانسوی و همسرش را که از دوستانم هستند.
برای کشفیات باستانشناسانه مأمور شوش، کرد، و دانشمندان فرانسوی دیگر هم با آنها در حفاری و تحقیق همکاری داشتند در شوش بود که ستون کتیبه شاه همورابی حاوی قوانین همورابی که مشهور و قدیمترین قانون دنیا است به دست آمد. ۲ از بوشهر تا محمره با کشتی حدود چهارده – پانزده ساعت میکشد. آبادان نزدیک اینجا کنار پالایشگاه نفت شرکت انگلیس و ایران است. این پالایشگاه کارکنان انگلیسی زیاد دارد، چون معرفی و دعوتنامه مدیر این شرکت در تهران را داشتم، آنها مدیران پالایشگاه خواستند که مهمانشان باشم.
گزیده از انتخاب