یاقوت؛ زن سرخ پوش میدان فردوسی
فرارو- یاقوت، یا همان بانوی سرخپوش تهران، زنی بود از جنسی دیگر؛ زنی که در هیاهوی تهران دههها ایستاد، نه برای اعتراض، نه برای تماشا؛ فقط برای انتظار.
به گزارش فرارو، یاقوت زنی سرخ پوش بود که از دهه ۳۰ تا اوایل دهه ۶۰ شمسی، هر روز بیهیاهو، با لباسها و وسایلی یکدست سرخ، آرام در ضلع شمالشرقی میدان فردوسی میایستاد. همه او را میشناختند، همه اما تنها یک چیز از او میدانستند: انتظار. میگفتند دل در گروی عشقی خاموش دارد، عشقی که مثل همان لباس سرخش، هرگز از یادها نرفت.
سالها گذشت. انقلاب شد، خیابانها رنگ عوض کردند اما یاقوت هنوز بود. تنها روسریاش را کمی جمعوجورتر کرد، مبادا نظم نوپای آن سالها از نگاه نافذش بیتاب شود. تا ۱۳۶۲ که دیگر خبری از او نشد. میدان فردوسی ماند، بییاقوت، بیعشق، بیرنگِ آن سرخِ افسانهای. مردم تهران، او را نه با نام شناسنامهاش بلکه با لقبش؛ یعنی یاقوت یا زن سرخ پوش صدا میزدند. یاقوت، نشانی از عاشقی خیره در قرارگاهی که سالهاست وعدهگاه کسی نیست.
با اینکه خودش سالها بعد در گفتوگویی با مسعود بهنود، آن قصههای انتظار را رد کرد، ذهن جمعی ما هنوز دوست دارد او را با آن عشق ناتمام تصور کند. اصلاً مگر ممکن است سالها با چنان صبوری، جز برای دلی مانده در گذشته، ایستاد؟ هرچه که بود انکار و لرزش صدایش میگفت که او عاشق است. شاید حقیقت را خودش با خود برده اما اسطورهای شد که هنوز نفس میکشد.
ردپای قصه زن سرخ پوش میدان فردوسی هنوز هم در موسیقی، سینما، ادبیات و دلهای مردم قابل مشاهده است. از ترانه رحیم معینی کرمانشاهی تا صدای فریدون فروغی، از تصویرهای فیلم کوتاه محمد حمزهای تا سکانسهای مستند خسرو سینایی و این روزها سکانسی از فیلم تاسیان. یاقوت، زنی شد که هر هنرمندی روزی دلش خواست از او بگوید. مردی در دل تهران کهنه، پشت چراغ قرمز، ناگهان یادی از او در ذهنش جرقه زده، چون او هنوز هست. در خاطر ما.
میگویند مهربان بود، بیآزار، با لبخندی گوشه لب و نگاهی دور. کاسبهای میدان، رانندههای تاکسی، همه میشناختندش اما هیچکس نفهمید در دلش چه میگذرد. شاید یک صبح زمستانی، گوشه میدان فردوسی، مرد رهگذری آهسته از او پرسیده که سردش نیست؟ که چرا هنوز منتظر است؟ و او فقط نگاه کرده، ساکت، با آهی کهنه، خیره به دانههای برف… و شاید همانجا، بیصدا، مرده باشد. در همان لحظهای که هیچکس نفهمید اما همه حس کردند، زن سرخپوش تهران دیگر هرگز نیامد.